باز اشکهایم به جای دستهایت گونه هایم را نوازش می کند,
باز من مانده ام و دنیایی از حسرت با تو بودن در دلم...
نمی دانم اکنون در گوش چه کسی نغمه ی فریبنده عشق را
می خوانی!
بخوان!
بیچاره او...
میدانم چندی بعد گوشه نشینی دنیا سهم اوست...
دلم از خیانتت گرفته...
آیا برای عشق تو یک قربانی بس نبود!
دلم لحظه ای پر از عشق می شود
ولحظه ای مملو از کینه!